موقعی که من مدرسه میرفتم تمام استرس یه هفته قبل از مهر ام این بود که بابام میرفت کتابامو میگرفت.شب میومد میشست بالاسرشون با میخ سوراخشون میکرد با نخ و سوزن میدوختشون.همیشه همه دو سه تا کلمه اول صفحه میرفت بااون سوراخ کردناش.
بخدا من دهه شصتیم اون موقع هم منگنه بوده نمیدونم بابامم چه اصراری داشت یه دونه دخملش مث زمان خودش بره مدرسه.
اصلا یه وضی بوداااااااااااااااااااا